کد مطلب:329886 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

زینب (س ) در ورود به کربلا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

پس از ورود به كربلا، امام دستهای خویش را به آسمان بر می دارد و نجوا می نماید: ((اللهم انی اعوذ بك من كرب و البلاء!)) یاد كلام جد و باب خویش می كند كه او را از كربلا خبر می دادند.

پس ، بر خیل فداییان خویش بانگ بر آورد: ((خیمه ها را همین مكان بر پا نمایید. اینجا قرارگاه ماست . اینجا محل ریختن خونهای ماست .))

در میان جمعیت ، خواهر خود را می بیند كه غمگین نشسته و خیره خیره اطراف را زیر بال نگاه خود گرفته است . چهره اش از غم موج می زند. حسین به سوی او می آید و او را تسلی می دهد. صدای زینب حاكی از درد درون است كه می فرماید: ((برادرم ! بیا از این مكان برویم از لحظه ای كه وارد این سرزمین شده ایم و نام كربلا را شنیده ام ، غمهای عالم روی سینه ام جمع شده اند...!))

امام بر او آیه امید و اطمینان می خواند: ((خواهرم ! بر خدای متعال توكل بنما. هر چه هست ، به دست اوست .))

سپس ، دستور بر پایی خیام را صادر می كند؛ ولی زینب (س ) متحیرانه چشم دوخته كه چرا در درون دره خیمه ها را بر پا می كنند. او شاهد جنگهای باب خویش امیرالمؤ منین (ع ) در مقابل دشمنان دین بود و از خیمه گاه آن دوران به ذهن خویش تصاویر زنده ای را به یاد دارد. در برابر امام خویش ، با كمال متانت و ادب می پرسد: ((پدرم ، همیشه خیمه ها را در مكان بلندی بر پا می كرد. چه شده است كه شما خلاف او عمل می كنید؟))

امام می فرماید: ((خواهرم ! آن موقع ، در جنگها فتح و پیروزی وجود داشت ، اما ما می دانیم كه این جنگ در نهایت به كشته شدن ما و اسیری رفتن اهل بیت پیغمبر خدا می انجامد. خواهرم ! اگر قدری صبر نمایی ، قضایا را خواهی فهمید، ولی باید تحمل و صبر نمایی .))

زینب (س ) با شنیدن این جملات ، پی به عمق واقعیت می برد و می داند كه روزگار وصل با حسین (ع ) به سر رسیده و زمانی دیگر شروع محنت و مصایب است .(72)

72-عقيل بني هاشم ، ص 17 و 18